قبل
بعدی
جدیدترین مطالب
داستانک

یوحنا ومسیح

✍ یوحنا چمدان به دست، در حالیکه میدوید آخرین لقمه ساندویچ کالباسش را در دهانش چپاند وبه طرف مسیح رفت. مسیح رو به یوحنا کرد

ادامه مطلب »
داستانک

توپی در فضا

درآسمان نگاه میکردم و ستاره ها ی درخشان را میدیدم. دوست داشتم یک ستاره برای خود داشته باشم. توپم را برداشتم و در زمین کاشتم.

ادامه مطلب »
سایه ها

هیس

هیس،کلمه ای که به گوشش آشنا بود وهرچه هیس او تعداد سین های بیشتری داشت یعنی اوباید بیشتر صدایش را در گلویش خفه کند. همچنین

ادامه مطلب »
نوشته‌های من

کاریکلماتور

واژه ها درقیام چه کردند؟ در پارک سر خیابان نشسته بودم ودرآسمان واژه ها را مینگاشتم. قلم در دستان من حکمرانی می‌کرد . ترافیک واژه

ادامه مطلب »
نوشته‌های من

اولین نوشته

این پست اولین نوشته در سایتتون هست . خیلی سخت نگیرید. با خیال راحت بنویسید و منتشر کنید.

ادامه مطلب »

عضویت در خبرنامه