فرمان زندگی خود را بدست خود گيريد
فکر میکنم برای شما پیش آمده باشد که یک تاکسی بگیرید و به سمت مقصد مورد نظرتان حرکت کنید. اگر مثل من خسته باشید دوست
فکر میکنم برای شما پیش آمده باشد که یک تاکسی بگیرید و به سمت مقصد مورد نظرتان حرکت کنید. اگر مثل من خسته باشید دوست
امروز برای هواخوری به پارک رفته بودم وبرای نگاه کردن گلها وخوب دیدن زمان وتایمم را صرف میکردم. از نوشتن شروع کردم. مقابل بوته های
امروز صبح از خواب بیدارشدم. صورتم راشستم و به نانوایی رفتم.۳عدد نان بربری گرفتم و به خودم نیمرو لذیذی تقدیم کردم. دقیقن به همین سادگی..
امروز که بیدار شدم حس و حال خوبی داشتم. تا چشمانم را باز کردم یاد هزاران قول و قراری افتادم که با خودم عهد بسته
✍ چهره اش شباهت به میوه لهیده ای داشت که دردستان کودک دوساله ای درحال فشرده شدن بود و آب آن از لابلای انگشت کودک
وقتی علی برادرزاده ی دوساله ام را برق گرفت من چه کردم؟ چه کمکی میشد به اطرافیان برسانم؟ مادرش درچه حالی بود؟ چند درصد مالک
روز آخر سال خسته تر از این بودم که بنگارم. بناچار ویس خوب خانم فلاح وچند ویس دیگر را که برایم دل انگیز بود میگذارم
به کاغذ خیره شده بودم تا نوشته ای جدید از تراوشهای ذهنم را بر روی کاغذ بنگارم. قلمم در دستم بود. به من نگاهی کرد.
وای اگر در، یا بمانیم در یا نمانده ایم در جا مانده ایم، و مرتب از این مسیر به آن مسیر، درطپشیم. به طپشهای قلبم
گزارش روزهای: ،۱،۲،۳،۴،۵،۶،۷،۸ فروردین۱۴۰۲ روزهای سال۱۴۰۲ اعلام شد ومن خوشحال شدم. خوشحال از برقراری وبینار در عید… وبینار ساعت ۱۸ برای من حکم تفریحی ست