گریه ی اشک
اشک اژ چشمانم در حال چکیدن بود که انگشت سبابه ام را به زیر پلک زیرین چشمم بردم و اشک چشمم را بر روی آن
اشک اژ چشمانم در حال چکیدن بود که انگشت سبابه ام را به زیر پلک زیرین چشمم بردم و اشک چشمم را بر روی آن
داشتم خونه رو جارو میکردم که مهدیس زنگ زد. جاروبرقی رو خاموش کردم و با دست راستم دستمالی رو که برای گردگیری ازش استفاده کرده
کتاب سنگین و شیرینی در مورد کسب وکار بود. سنگین از این نظر که من با این دنیا آشنایی نداشتم و شیرین از این نظر
وقتی سکوت تو را متوجه اکنونت میکند، تو بجای سیر در آینده و گذشته ات، متوجه لحظه ی حال میشوی. درون لحظه ی حال که
برای بهبود زندگیم باید تصمیم جدیدی میگرفتم. تصميمي نیاز داشتم که میتوانست بستر زندگی مرا محکم کند. به نوعی بکوباند و شخم بزند و برویاند.
به زندگی خودتان فکر کنید. نقطه عطف زندگی شما چه کسی، چه چیزی، چه واقعه ای، چه خاطره ای يا چه رویدادیست؟ آیا اصلا نقطه
آخرین نظرات: