طنز نویسی
چارلی چاپلین
ظهری تابستانی بود. چارلی چاپلین گرسنه به سمت رستورانی میرفت تا چیزی بخورد. در مسیرش سیرک بزرگی را دید که در حال آماده سازی برنامه
ظهری تابستانی بود. چارلی چاپلین گرسنه به سمت رستورانی میرفت تا چیزی بخورد. در مسیرش سیرک بزرگی را دید که در حال آماده سازی برنامه
آرامش چشمت به من نوری شود در هر دَمن دریا ز یادت امنِ امن رویا ز تو جوید سمن در هر کجا هستی پناه در
کاش میشد روز و شب را در کنارت سر کنم کاش میشد با تو زندگی را بهتر کنم کاش میشد خستگی را با حضورت در
شعر میپختم برایت کم نمک بوسه ای، ساختی برایم نرم نرمک عاشقی را در طبق بگذاشتی مهرخود رامشتعل تر ساختی بهر دلدارت دلیل ها یافتی
_ بربری فرار کرد. _ سنگ پا خوابید. _ دوش شام خورد. _لوستر فریاد زنان آمدند. _ جغجغه ترمز کرد. _ دیروز فرش تبریز با
بر این گردون و این هستی بر این دنیای پر مستی بر این کوهان پر پستی بر این دشت پر از نیستی به هر وزنی
آخرین نظرات: