قبل
بعدی
جدیدترین مطالب
طنز نویسی

چارلی چاپلین

ظهری تابستانی بود. چارلی چاپلین گرسنه به سمت رستورانی میرفت تا چیزی بخورد. در مسیرش سیرک بزرگی را دید که در حال آماده سازی برنامه

ادامه مطلب »
شعرهای من

پناهگاه

آرامش چشمت به من نوری شود در هر دَمن دریا ز یادت امنِ امن رویا  ز تو جوید سمن در هر کجا هستی  پناه در

ادامه مطلب »
شعرهای من

کاش میشد..‌

کاش میشد روز و شب را در کنارت سر کنم کاش میشد با تو زندگی را بهتر کنم کاش میشد خستگی را با حضورت در

ادامه مطلب »
شعرهای من

شعر پختم برایت کم نمک…

شعر میپختم برایت کم نمک بوسه ای، ساختی برایم نرم نرمک عاشقی را در طبق بگذاشتی مهرخود رامشتعل تر ساختی بهر دلدارت دلیل ها یافتی

ادامه مطلب »
بی معنا نویسی

بی معنانویسی

_ بربری فرار کرد. _ سنگ پا خوابید. _ دوش شام خورد. _لوستر فریاد زنان آمدند. _ جغجغه ترمز کرد. _ دیروز فرش تبریز با

ادامه مطلب »
مشاعره

مشاعره

بر این گردون و این هستی بر این دنیای پر مستی بر این کوهان پر پستی بر این دشت پر از نیستی به هر وزنی

ادامه مطلب »

عضویت در خبرنامه