من سینه ای پر از امید میخواهم تا در طوفان سهمگین حوادث، سنگها را بشکافم و با رگه های طلاییش گردنبند باورهایم را ببافم.
من تکیه گاهی مطمئن میخواهم تا با اصابت جریان رعد آسای حوادث، باورهایم را به آن تکیه دهم تا از جریان رعد آسای مشکلات، سکوی پرتابی برای خود بسازم و در هم نشکنم.
من فریادی برنده میخواهم تا پرده های وهم را در هم شکند و در دنیای ذهنم، وهم را از فهم تشخیص دهد.
فریادی آرام و پر طنین میخواهم که چاله های فضایی ذهنم را با نوایی آرام پر کند و بداند که سقوط در دنیای وهم را با صعود از دنیای فهم اشتباه مپندارد.
در چشمه ی زلال رگهایم عشقی پاینده میسازم تا با نصیب وجودش غریو زندگی را در من نقاشی کند.
ادامه نویسی از متن زیبای
#مهدی_رحیمی
آخرین نظرات: