بداهه درمشاعره /شنبه

در نگاهش، همدمِ؛ حوری شدم

با غزل‌ها مالکِ؛ قلبی شدم

من بهشت را در سکوتش؛
مالک شدم
با غزلهایش، در نگاهش؛
باران شدم

بداهه
ندااشتری

 

……

بهر عشقت، من؛ منزلها ساختم

آن کویر را، من؛ بهشتی ساختم

ندا
بداهه

واژه: کویر

…..

نگاهش را به چشمم  قفل کرد

عاشقی را در تنم بیدار کرد

ندا..بداهه

واژه: بیدار

…….

قاصدی   نامه ای به خورجین داده بود
تا به مقصد  خورجین نامه را خورده بود

لیلی باعتاب  نامه را درخواست کرد
آن جوان خورجین  را بهر نامه باز کرد

ازمروت آن جوان تندیس مجنون؛  باز کرد
با نگاهی بهر نامه لیلی اخمهایی؛ باز کرد

ندا.بداهه

واژه: اخم

…..

جز ء تقدیر من نبود تا که از تقدیر و امشب ها سرودن

وه چه زیبا شد که شعری، بهرچند بیتی سرودن

ندا بداهه
کلمه: سرودن

….

در انتهای شعر امشب  تا کجا باید روم
خوابها پروازشان آغاز شد من کجا باید روم

ندا بداهه
واژه: پرواز

…….

واژه ها من را احاطه کردند

بیت‌ها در مغز من جا کرده اند

خستگی را با  انتها  در بیابان انداختم

بهر گم کردنش  خود را به هوا انداختم

 

 

 

ساعت ۲۳ و۵۴ دقیقه روز شنبه ۴ شهریور ۱۴۰۲

 

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط