_ مرا مهر سیه چشمان زسر بیرون نخواهد شد قضای آسمانست این و دیگرگون نخواهد شد
+ دوش وقت سحر ازغصه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
_ دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
+ دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد ز فکر آنان که در تدبیر درمانند درمانند
_ دردم نهفته به زطبیبان مدعی باشد که از خزانه ی عالم دوا کنند
+ دلیل راه شو ای طایر خجسته لقا که دیده آب شد از شوق خاک آن درگاه
_ هرگونه ز گلرخی یاد همی کند ولی گوش سخن شنو کجا دیده ی اعتبار کو
+ واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند چون به منبر میروند آن کار دیگر میکنند
_ درون در حیرتم ازنخوت رقیب یا رب مباد آنکه گدا معتبر شود
+دوش میگفت که فردا بدهم کام دلت سببی ساز خدایا که پشیمان نشود
ساعت ۱۱:۱۳ روز شنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۲
آخرین نظرات: