تو نیستی تا ببینی
در خم گناه بیشه
در محنتِ سیاه روز
کبوتری در خانه مرد
پی یک تلنگر باد،
پی مست بودن
درخانه ای سست.
کبوتری درخانه مرد
پیِ نالیدنِ شب
پی مست بودن به خواب
پی یک شکم عطش
پی تشنگیِ گربه
که برایش مردگی ساخت
در دل سیاه روز.
کبوتری درخانه مرد
و دلی زارنشد،
آسمان آن روز برایش،
یک قدم راه نشد،
ابری نبارید.
او عدم شد، در لانه ای
که به آن سقف نداشت.
بادی بکوفتش در درخت،
و او پناهی را نداشت.
و چرا آن کبوتر در خانه مرد؟
مگر آن روز، خدا حضور نداشت؟
#نداشعر
ادامه نویسی از متن زیبای
#فریدون_مشیری
آخرین نظرات: