سکوت از قلبی گذشت

سکوت از قلبی گذشت
خانه ی دل، ویران بشد
مرگ با مرگی  جان گرفت
فرید،
که نغمه ی روحش ببود
در قلبش بمرد
فرید را، در ذهن بکشت

فریدی نبود تا  عمرش شود
فریدی نبود تا عشقش شود
فریدی نبود تا در فکرش رود
فریدی نبود تا جانش شود
فریدی نبود تا بویش کند
فریدی نبود تا سویش رود
فریدی نبود تا کویش رود
فریدی نبود تا راهش شود
فریدی نبود تا پیدا شود
فریدی نبود تا خندان شود
فریدی نبود تا اشک شود
حسرت شود،
در خستگی آه شود
رود شود، جاری شود
مست شود خانی شود
دریا شود، بخشش شود
در بذلهایش ثروت  شود
در ثروتی تاجر شود
او تاجری نادر شود
فرید برفت چون صبر نداشت
در عشق او همت نداشت
در عاشقی رهرو نبود
او عاشقی نالان بِبود
از دستها کتمان ببود
خسیس و پر آوازه بود
در ثروتی پر مایه شد
او عشق را یک دم فروخت
در لحظه ای، عشقی نیافت
پی در ره قدرت نمود
در راه عشق صادق نبود
هرچه که بود هر چه که شد
فرید برایش همسر نبود.

#نداشعر
ادامه نویسی از متن زیبای
#نعیمه_ صدقیان

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط