اندکی آهسته پلک بزن…

اندکی آهسته پلک بزن ؛
کم..  کَمَکی قدم بزن
بُگذار مژگانت،
این تاک های رَوَنده
مرا  در قلبت به اسیری برند

زنجیر بزن بر بدنم،

اسیر بکن،تو، بدنم

ضربه ی احساس را

لمس بکن، با سخنم

بهر لبی  به شوق  تو

شوق  هم آغوشی تو

جام  بده به دست  من

به دست پرلرزش من

خواب، ز من دور شود

خنده هم،  فراموش شود

شوق طپش در قلب من

باتو  ه،ی خاموش بشود

طپش طپش، هی به طپش..
نفس به لمس هر نگاه،
شَود طپش اندر طپش

شرابِ عشق درقلب من

با تو مهیا بشود

کویر خشک روح من

با تو هِی معنا شود

زنده کنی تو روح را

هدیه دهی تو روز را…

#نداشعر
براساس متن زیبا والهام بخش
#زهرا_هموله

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط