در ارتباط با چه موضوعی مینویسید ؟؟؟؟؟؟

یکی از دوستانم در گروه گفتگو پرسید چه مینویسید؟                   وهمین امر، باعث شد که بسمت نوشتن این موضوع متمایل گردم. درست متوجه شدید.                     چه مینویسم؟                      درارتباط با چه موضوعی مینویسم؟ منظور من از این نوشتنها چیست؟    یا….‌

خودم میخواستم بهتر بدانم چه مینویسم و درچه بابی، سخن میرانم. این مطلب برای من هم دلپذیر بود که، بدانم چه مینویسم و در این ۱۰۰۰ لغت روزانه از چه چیزها سخن بر زبان میرانم. خواستم جواب یکی از بچه ها را بدهم ولی‌ خوب که در درون خودم غور کردم و عمیق شدم متوجه شدم شاید، بهتر باشد بدانم خودم از نوشتن این مطالب، چه منظوری دارم و به کدامین مقصدی میخواهم برسم. کمی مکث کردم     و به سخنی که درذهنم درحال پیاده روی بود، خوب فکر کردم که ؛       ندا؟ واقعن چه  چیزی مینویسی وچرامینویسی؟ کمی مکث و درحال نوشتن، مرا به این نکته رساند که برای این مینویسم که نوشتن را دوست میدارم. دلیل دوم من اینست که برای بهبود حال عمومی و روحی خودم مینویسم. دلیل سوم شاید این باشد که چاره ای جز نگاشتنم نیست. منظوراز چاره، (سختی) نیست، بلکه مینویسم تا، بهتر بفهمم. مینویسم تا، خوبتر وجودم را کشف کنم. مینویسم تا، با برنامه ریزی درست تری چشم انداز زیباتری برای خودم به تصویر بکشم. شاید همه، اینها را درنگاشتن نبینند ولی من معتقدم که ما، با نوشتن بهتر می‌توانیم با بعد وجودی خودمان ارتباطی موثرتر وکارآمدتر برقرار کنیم و بهتر مشکلات مسیر را بینیم. نوشتن شبیه ابزاری  چون عینک است که وجودش می‌تواند روشنی بخش مسیرت شود و بهتر بتوانی برای  مقصد درمقابل چشمانت سفره ای پهن کنی تا تو را سیراب از مسیرت کند. چه کس میداند که براستی کدامین مسیر، برای تو شایسته تر است. شاید مسیری که برای من خوب و کارساز بنظر می آید برای دیگری سمی و مهلک باشد وزندگیش را، به تباهی بکشاند. این مطلب، بسته به درونیات هر فردی فرق میکند.  یک چیزی شبیه معیار می‌توان تعیین کرد که صحت ویا سقم امور را برای ما مشخص کند ولی نمی‌توان بطور صرف از خوب بودن و یا بد بودن مسیری_ ولو آن مسیر مسیرنوشتن باشد ویا درس خواندن _ صحبت کرد. صحبت کردن درباره ی این بحث، از اصولی نسبی است که شرایط را برای عده ای خوب وبرای عده ای بد میکند که بسته به تصمیمی که شخص میگیرد خوب بودن وبد بودن برایش معنا می‌پذیرد. بطور مثال وقتی ما یک تصمیمی میگیریم، بسته به این که تصمیممان عواقب ونتایج مثبتی  ویا منفی ای بدنبال داشته باشد میزان درستی  یا نادرستی مسیر محک زده می‌شود. این مسئله، ما را درگیر میکند که این راه درست است یا نادرست؟؟؟ درستی ونادرستی، نحوه ی نگرش من به امریست که آن را درست یا نادرست میپندارم.  صحبت حول نسخه پیچیدن برای همه ی مردم،  درست نمی‌ماند و گاهی باید خودمان درستی ونادرستی مسیری را که در آن هستیم را مشخص کنیم. نوشتن هم از این امور مستثنا نیست. نوشتن از نظر من، شبیه یک سوخت حرکت موشک برای تحرک اولیه ی ماست مابرای شروع کارهایمان، اصولن تعلل زیادی بخرج می‌دهیم واین اهمال کاریهای اصولن انسان را به قعر جهنمی رهنمون می‌شود که هیمه هایش را خودش برای جهنم زندگیش،  فراهم کرده است . اوبا دستان خودش خود را زنده زنده  می‌سوزاند. نوشتن تا حد زیادی جلوی این اهمال کاریها را میگیرد. به سبب نوشت،ن ما به خودآگاهی ای میرسیم که، برایمان مشهود می‌شود مسیری که درآن طی طریق میکنیم به کردستانست. لذا برای درستی مسیرمان اقدام میکنیم و بطورناخودآگاه برای خود برنامه ای درست میریزیم تا، درمسیری قرار نگیریم که ما را به سمتی هدایت کند که برخلاف ایده  ها واهدافمان است. نوشتن باعث می‌شود که راه، درست اندیشیدن وبهینه زیستن تفکری را برای ما فراهم کند که شاید، سالیان سال بدنبالش بودیم. اکنون که مینویسیم نمودار نظم تفکری ونظم شخصی زندگیم مرا بسوی اهدافی میکشد که بدنبالش بودم. این نمودار در مقایسه با گذشته  تغییراتش به طرز شایان ذکری، صعودیست. مسیر، خود، برای ما سخن می‌گوید و بهبود و کیفیت ساعات، ولحظه ها برایمان، مشخص تر میشود. بهتر می‌بینیم وبهتر تحلیل میکنیم. حتا درانتخاب کلمات مورد نیاز برای نوشتن در جملاتمان مانند گذشته درگیر نمی‌شویم ودرجا نمی‌زنیم. خیلی ساده و راحت از ذهنمان کلمه برداری میکنیم. ذهنمان تبدیل به یک فرهنگ طیفی وسیعی می‌شود که براحتی می‌توانیم از لغات درون آن استفاده کنیم. ودراینجا به سوال چه مینویسید نزدیکتر می‌شویم. حال میتوانم بیندیشم که چه مینویسم وبه چه نیتی مینویسم. ؟؟ پاسخ به آن بسیار ساده است. هر آنچه را مینویسم که برایم صورت ایده می‌گیرد. ایده برای من درحقیقت  همان سوژه ایست که پیرامون آن بحث میکنم. درگذشته نمیتوانستم براحتی حول یک محوری خاص صحبت کنم ولی اکنون خود براحتی متوجه افزایش دایره لغت خود شده ام. هرچه بیشتر مینگارم واز لغات بیشتری برای مطالبم استفاده میکنم، بهتر وبهتر  میشوم. راهها ومسیر های عصبی جدیدی به این ترتیب برای خود میسازم تا به مقصد برسم. مواردی که من پیرامونش به بحث میپردازم درباره ی ارتباط است. حال آن ارتباط بین نوشتن وافزایش دایره ی لغات باشد و یا ارتباط موثر در زندگی زناشویی، و یا، در باره‌یااینکه چگونه زندگی خود را بهتر با راههای ارتباطی بدمسیر خراب نکنیم ویا…

ذهن ما قدرت ارتباط دهی بالایی بین لغات برقرار می‌کند واین ارتباط پیش زمینه ی مناسبی برای تغییر ورشد شخصی مان می‌شود. درباره ی نوشتن پیرامون این مطالب ساعتها می‌توان نوشت ونوشت. گرد خستگی، بر پیشانی کسی که عاشقانه، با نوشتن ارتباط برقرار کرده است نمی‌نشیند. او فرهاد وار دراین مسیر کوه خود را حفر میکند وپیش میرود. گاه درنوشتنهایم صحبت از شعر وحافظ وسعدیست وگاه از کتاب وخودشناسی وتاریخ. درباره ی هر چه بنویسم زیبایی خود نوشتن برای من، بسیار بیشتر درنظرم متجلی می‌شود چراکه نوشتن بواسطه ی خود نوشتن معنا می‌شود ودرخلالش به مفاهیمی دست میابم که قبلا نسبت به آن  نگاه ژرف عمیق را نداشتم.

زیبایی نوشتن  در رقصیدن قلمیست که بدست نویسنده می‌چرخد. البته هر نویسنده ای تحمل حمل کردن این وظیفه ی خطیر را ندارد. ما به صرف نوشتن نویسنده نمیشویم، که نویسندگان به بهای سنگین زمانهایشان این نام را زینت خود کرده اند.

این مطلب که چه مینویسم  مرا به دیدار با نویسندگانی چون چخوف وداستایوفسکی وشاعرانی چون عطار  وحافظ وسعدی ومنتقدانی چون رضا براهنی برد و هزاران مردی  که نامشان رانشنیده ام.

ساعت۱۷: ۱۶ روز یکشنبه ۳ اردیبهشت سال۱۴۰۲

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط