ارتباط رنگها وتاثیرش در تند نویسی از نظر من

آن اوایل که آزادنویسی را شروع کرده بودم برای سرعت بیشتر با ۴ یا ۵ رنگ خودکار متفاوت مینوشتم، وهرکجا گیر میکردم برای ازدیاد سرعت، رنگ خودکارم را عوض میکردم، و شروع به نوشتن میکردم. این کارم، این تداعی را درذهنم پدیدار میکردکه؛ متنی درحال نوشته شدنست که هیچ ایراد ویرایشی ندارد.درنتیجه باسرعت بیشتری مینوشتم و بدنبال کلمات میدویدم. تایپ کردن برای من به منزله ی همان خودکارهای رنگین بود. نوعی پاداش محسوب می‌شد و نوشتن را برای من دلپذیر تر میکرد. همیشه برای نوشتن باخودم درحال مسابقه هستم ودر هر ثانیه باید به خودی تبدیل شوم که ورژن بهتر وبروزتری داشته باشد…

لازم به ذکراست که، مطالب وطومارهایی که مینویسم نتیجه همین آزادنویسی هایی است که زیر پست های کانال مدرسه میگذارم.
بیایید زیر پست های کانال مدرسه ازادنویسی داشته باشیم واز نوشته های هم ایده بگیریم.

این ایده هم اکنون به ذهنم خطور کرد.😅🌸🌸🌸🌸

…..

متن بالا یکی از کامنتهاییست که در پست کانال مدرسه نویسندگی، گذاشتم. برای توضیح بیشتر  و به ذهن نشستن مطلب ، برایتان به طور مفصل بیان میکنم.                   دراوایل نوشتن هایم، خودکارهای رنگی زیاد بکار میبردم وحتا هنوز هم برای نوشتن از خودکارهای رنگی زیاد استفاده میکنم.  رنگ سبز، نارنجی، مشکی، بژ، آبی فیروزه ای، آبی لاجوردی(خودکار آبی خودمان)، قرمز، بنفش و هر رنگی که میدیدم را بعنوان وسیله ای محرک برای نگاشتن استفاده میکردم. برای من نوشتن با رنگهای مختلف یک محرکی برای به دام انداختن واژه ها بودو هست. قلاب ماهیگیری  توسط رنگ بهتر می‌تواند واژه ها را به دام بیندازد وآنها را بسمت خود بکشد.  شرکت  در وبینارها وکلاس های تمرین نوشتن، نوشتن محتواهایی که یاد میگرفتم، و یا بایستی یاد میگرفتم را در درون یک سر رسید یا دفتر مینوشتم نوشته ها هرکدام به رنگی بود که حس وحال بهتری به من  میداد.  یک روز ممکن بود با آبی بنویسم وروزی دیگر با قرمز وروزی دیگر با بنفش. یعنی نوشته های درون سررسیدم، رنگی متفاوت از نوشته ای دیگر داشت.  مخصوصن به هنگام آزاد نویسی، این خودکارهای رنگی را در مقابل چشمان خود میگذاشتم و بسته به حالات و روحیه درونیم در آن لحظه، یک رنگ را انتخاب میکردم. متن‌های من رنگارنگ بودند و این کار؛ مرا ذهن آگاهتر کرده بود. هرکجا هیجان‌زده میشدم، یا میترسیدم که لغتی برای نوشتن نداشته باشم فقط فرصت میکردم خودکاری جدید را که، رنگش با رنگ خودکار قبلی فرق داشت را بردارم. رنگ آن مهم نبود ولی این مکث و زمان دادن به خودم باعث شده بود بتوانم در زمان آزاد نویسی دستم برای انتخاب کلمات انتخابی بازتر باشد. این مکث باعث میشد که، دایره ی واژگانم راحت تر در اختیارم قرار گیرد.  گویا تسلیم امرم میشد. برای آزادنویسی چون اسیری بود که دستهایش را بالا برده است. فقط می‌توانست، رنگ خودکار را به انتخاب خود بردارد. آن اسیر با اشتیاق فراوان، رنگ را، انتخاب میکرد وشروع به آزادنویسی میکرد. اسرای زندانم کم کم، عاشق آزادنویسی شدند و برای نوشتن با خودکارهای رنگی، پیش قدم شدند. روحیه ی نوشتاریشان به حد فزاینده ای زیاد شده بود و لبخند از چهره شان محو نمیشد. چنان درهنگام انتخاب رنگها، لبخند می‌زدند گویی؛ در یک مسابقه ی  شرط بندی شرکت کرده اند و تمام دار و ندارشان را به اشتراک گذارده بودند.

یک روز  در منزل مادرم بودندو  مهمان داشتند. وبینار ساعت ۱۸ داشت شروع میشد و من به بهانه ی شارژ کردن موبایلم، بسوی اتاق جیم زدم. خانواده ی من نسبت به وبینار وکتاب ونوشتن هیستریک شده بودند ومن مجبور بودم تقیه پیشه کنم تا آنها را مکدر نکنم. به اتاق که رفتم دیدم یک مداد بیشتر ندارم. برای نوشتن، یک رنگ بیشتر نداشتم. از لابلای دفتر تلفن مادرم یک مداد کوچک برداشته بودم و به اتاق پریده بودم. به ناچار به همان مداد قناعت کردم. بلند شدم در را بستم. و روی گوشی موبایلم، چمباتمه زدم تا اتصال اینتر نت از دستم خارج نشود. به ساعت نگاه کردم . ساعت ۱۸ ویک دقیقه بود بسرعت وارد تلگرام شدم. لینک اهل نوشتن را باز کردم. استاد درحال احوال پرسی بود. کمی از مطلب  مورد نظرش را بازگو کرده بود. بامراجعه به کامنتها و خواندن آنها و افزودن  عصاره ی صبر، متوجه ماجرا ی وبینار شدم.  درتایم آزادنویسی با استاد، شروع به آزادنویسی کردم. درخلالش متوجه نبود چیزی شدم. چشمم روی قلم قفل شده بود. متوجه شدم برخلاف بقیه ی روزها، امروز خودکار رنگی نداشتم. برای جبران این اتفاق کمی از قدرت ذهنم، مدد جستم و به این نتیجه رسیدم که مداد را، روی کاغذ بگذارم. به خودگفتم: شاید با کمی مکث، ضمیر ناخودآگاه؛  کمی گول بخورد و انتظارخودکار رنگی را ازمن، دراین مهمانی نداشته باشد. برایم مقدورنبود برایش خودکارهای رنگی جورکنم. مداد را هرچند ثانیه یکبار روی زمین میگذاشتم و دوباره برمی‌داشتم و ولع دیدن رنگها در او فروکش کرده بود. باکمی نوشتن به این سبک، متوجه شدم آن چیزی که ذهنم، به آن نیاز داشت اندکی، مکث بود که، قبلن رنگها با حضورشان برای من مهیا میکردند. اینگونه ذهنم هم شاد میشد و هم کمی به سبب بودن رنگها فکر میکرد که این رنگها هستند که  سرعت نوشتنم را بالا برده اند.   اما براستی ماجرا چه بود؟؟؟؟

باکمی تفکر دراین آزاد نویسی متوجه شدم که، زمان دادن به خودم ومگثهای کوتاه کوتاه، برای قدرت تفکرم، بهترین آوانس است. آنها شرایط را مهیا می‌کنند ومن راحت‌تر میتوانم بنویسم.ذهنم، با لغات هم مترادف بیشتری میتواند درگیر شود ومرا به چالش بکشاند.                 بعد از رفتن مهمانها در آخر شب، زمانی را به خود اختصاص داده بودم تا کمی مداد را دردستم بگیرم ودرباره ی موضوعی بنویسم. دیدم هرچند ثانیه یکبار، بجای تعویض رنگها، قلمم می ایستد . گویا ذهنم احتیاج به ثانیه ای تفکر دارد تا بعد از تفکر، موتورش را دوباره روشن کند تا بتواند رشته ی کلامش را از سر بگیرد. علاوه براینکه رنگها تاثیری بر نوشتن دارند، میتوانم بگویم شدت شادی و رقص قلم رانیز، بدست می‌گیرند. شرایط مکث را برای نوشتن مهیا می‌کنند و وقتی ما، متوجه می‌شویم که اندکی مکث برای نگاشتن ما، می‌تواند مثمر ثمر باشد. این سبک نوشتن که، آزادنویسی نام دارد می‌تواند به ما، در نحوه ی ارتباط دادن کلمات به یکدیگر وجاگذاری کلمات در جای مناسب خود درحین اندیشیدن به معنا وآیین نگارششان، کمکی زائد الوصفی  کند. با استفاده از رنگها ما بهتر می‌توانیم معنای دشوار کلمات را درک کنیم. برای راحت معنا کردن آنها برای خودمان راههای ساده تری  را بیابیم. کلمات و ساختار جملات و آیین نگارش، یکی از اصولی هستند که یادگیریشان، درکنار بازی با رنگها، بهتر، می‌تواند بر ذهنمان بنشینند. برای خوب تر نوشتن هر نوع سبکی در آزادنویسی، وجود رنگها می‌تواند بهترین مشوقی باشد تا، بتوانیم بهتر معنا ومفهوم خودمان را به مخاطب برسانیم. دنیای رنگها بهترین زبان یادگیریست. یک مثال ساده برای بهتر درک کردن این موضوع برایتان نقل میکنم. شما اگر دنیای رنگ را از روی طبیعت بردارید و معیار را با رنگ سفید و سیاه وخاکستری ببینید بعد از یک مدتی دچار افسردگی ودلمردگی خواهید شد. دنیای رنگها اگر از انیمیشنها و کارتونها و لباس رخت بربندد، چیزی جز گرد سیاه وخاکستری باقی نخواهد ماند. بعد از مدتی در دنیای طبیعت با وجود این همه زیبایی،  علی رغم وجود رنگها، آن را شبیه یک دنیایی مرده خواهید دیافت وآن نشاط وسرزندگی از  چهره ها یمان رخت میبندد. می‌توان گفت رنگها بهترین سوخت وانرژی موتور محرکه ی امید میباشد تا انسان وهرچیزی که به انسان مرتبط میباشد را رنگ وبویی دگر ببخشد. امید وطراوت در زیر پرچم رنگها تحققش میسر می‌شود. بدون وجود رنگها هیچ کارتونی، زیبایی وشیطنتش را،  نمی‌تواند  به خوبی درمنصه ظهور بگذارد. دردنیای کلمات رنگها به کلمات انرژی مضاعفی می‌بخشند و سبب زنده شدن ودیده شدن روح هستی درکتاب بی جان کلمات می‌شوند. می‌توان گفت همانطور که وجود اکسیژن برای انسان واجب است تا زنده بماند،  برای کلمات، این رنگ ها هستند که  زنده بودن در هستی را برایشان معنا میکنند وبه هر کدامشان سرزندگی ونشاطی دیگر می‌بخشد.

آیا تابحال شنیده اید که کلمات رنگ داشته باشد؟؟؟

ممکنست تابحال این قضیه به گوش شما نرسیده باشد ولی از نظر من، کلمات با رنگها لبخند می‌زنند وشادابی ونشاطشان را از آنها می‌گیرند. البته به شخصی که کلمات را کنار هم می‌چیند هم بستگی دارد. مثلن ممکن است امید برای یکی آبی باشد چون نماد آبی آسمانست واو به هنگام امید گرفتن سرش را به آسمان بلند می‌کند واز خدای خویش قدردانی می‌کند،  ولی ممکنست درنظر دیگری امید صورتی باشد شاید، او بدنبال داشتن دختری زیبا از این بیمارستان به آن بیمارستان درحال رفت وآمد باشد تا با تولدش رنگی صورتی، به امید پس ذهنش بدهد.

امید در ذهن شما چه رنگیست؟

می‌بینید هر کسی بسته به دیدگاهش از زندگی کلمات را در رنگی جدا از دیگری میبیند.                           کلمات درواقع، بسته به نگرش هر فردی، رنگی جداگونه  دارند و هر رنگی به مثابه ی یک پوشش ویالباسی برای کلمه است.

کلماتتان پرلباس باد..‌

۱۲:۲۷ روز شنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۲

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط