ارتباط یکساعت نوشتن با افزودن دایره لغات

متنی هدیه به سایت اهل نوشتن

دراندیشه نگاشتن بودم وچشمانم رابستم تا دایره لغات به فریادم برسد. یاد کتاب فرهنگ طیفی سلول‌های خاکستری مغزم را به شعف انداخت و باعث سرور روح و روانم گشت. درکتاب دایره لغت  مستغرق بودم و بدنبال کشف راهی برای افزودن دایره لغات بودم. ابتدا شروع به خواندن فرهنگ طیفی کردم . فرهنگ طیفی کلماتی که حول  یک محور طیفی و مترادف یک کلمه یا مصدر باشند را گرد آوری کرده است و براحتی، می‌توانیم به  واژه ها یی با معانی مترادف، که در یک طیف ومعنا درحال حرکتند دسترسی داشته باشیم. در لایوهای روزانه ی استاد که در ساعت ۱۰ صبح برگذار میشد، به‌این کتاب،  اشاره شد . من بلافاصله آنرا تهیه کردم زیرا فکر کردم داشتن یک همچنین دایره لغاتی برای نوشتن، به ما کمک شایانی  میکند و در بهبود نگارش، به ما کمک می‌کند. کتاب را تهیه کردم. برای شروع آن را  باز کردم  و یک کلمه از داخل صفحه را انتخاب کردم. به معانی آن که در یک طیف حرکت می‌کردند  نگاهی انداختم وبالبخندی به خواندن آن ادامه دادم. البته، با صدایی بلند که بر مغزم بنشیند. گاهی برای فهمیدن، باصدای بلند میخوانم. و گاهی برای فهمیدنش آن را  در درونم با دهانی بسته، فریاد میکشم. این فریاد درونی گاه، از ساعتها خوانش برای من، موثرتر می‌شود و این سبک خواندن را گاهی چنان دنبال میکنم تا عمق مطالب، بهتر و کارآمدتر در ذهنم بنشیند و با  واژگان بیشتری بتوانم ارتباط بگیرم. بعد از یکساعت خوانش لغات، کمی صبر میکنم تا عمق کلمات را بفهمم و بعد، در فرصت مناسب شروع به نوشتن میکنم. البت، لازم به ذکراست مطالبی را که بلافاصله بعد از خواندن آخرین واژه مینویسم، به مراتب عمق و تعبیر گسترده تری دارد. به این ترتیب میخوانم؛ اول یک صفحه یا چند صفحه از کتاب فرهنگ طیفی را می‌خوانم و سپس_ بلافاصله _ شروع به نوشتن میکنم و نحوه ی نگارشم، به همان سبکی ست که استاد عزیز روی آن تاکید فراوان داشته اند. تند تند مینویسم به حدی که نتها ونواخت وضرب آهنگهای صفحه کلید گوشیم،مبدل به صدای دلچسبی برای من شود که فقط در نوشتن،میتوانم این صدای زیبا را بشنوم. مکثها و موسیقی بیکلام زیبایش، برای من تبدیل به آهنگی دلنشین شده است که باید، این را روزانه یکساعت بشنوم تا بتوانم بعد از روتین کردن نگاشت هزار کلمه در روز، به نوشتن دو هزار و سه هزار وشاید سی یا بیشتر، برسانم وبتوانم بهترین نتیجه را از آن خود کنم. دراین مدت که مینویسم در بین نگاشتم هرگز توقف نمیکنم برای ویراش متنم، فقط تا جایی که میتوانم سعی میکنم، ویرگولها ونقطه ها و ضرب آهنگ های جمله، از دستم خارج نشود که اگر بشود، جمله کلن تبدیل به متنی بی اثر و خارج از اندیشه ام خواهد شد.

گاه دربین نوشتن، چنان تشنگی خفه کننده ای بسراغم می آید که گویا چیزی خورده ام چون بیسکوییت ساقه طلایی در یک کویر بی آب وعلف.                                  بلافاصله از لیوان آبی که همیشه در نزدیکی خود دارم جرعه ای آب مینوشم تا خون ومایعات به حد کافی و وافی به سلول‌های مغزم که درحال استدلال و تحلیل مسائل منطقی حول محور نوشتن هستند، برسد تا متنم را نیمه رها نکنند ونوشته ام کشته نشود. لذا گفتن نوشیدن آب درمیان تایپ کردن یا نوشتن با هر وسیله ای، برای شما از اهم واجبات است واین را همیشه باید در ذهن خود حک کنید و بعنوان یک کاتالیزوری برای نوشتن در نظر مجسم کنید تا بهتر بنویسید، تا ارتباط راههای مختلف نوشتن ومسیرههای عصبی مغز برای شما پاره نشود.                                  وقتی مینویسید  گویی در یک سالن آمفی تئاتر یا سینما نشسته اید. پروژکتور نور خود را بر پرده می اندازد. شما بایک لیوان آب _ که به‌ منزله ی سوخت شما برای ماشین نوشتن میباشد_ مترصد  عکس گرفتن، از کلماتی هستید که بر پرده سینما می‌افتد. شما بایستی با آن کلمات یک داستان یا متنی زیبا بنگارید. لذا تعلل را جایز نمیدانید وبسرعت یک آهویی تیز پا و شاید سریعتر از آن، بسرعت نور در  ثانیه، کلمات  خود را  انتخاب می‌کنید، آن را می‌جوید و در ذهنتان حک میکنید. بلافاصله بایستی آماده نگاشتن شوید. کلمات را چون سپاهیان در مقابل هم، میببنید و یا بعنوان گلهای درون دشتی می‌بینید که، یک رابطه ی احساسی عمیقی بین آنها برقرارست، وشما مانند  کسی می‌مانید که همین الان فیلم جومونگ را مشاهده کرده است. براحتی وبدون وقفه در پی نوشتن درباره ی فیلم جومونگتان اقدام میکنید. از تمام مترادفها وکلمات کاربردی استفاده می‌کنید. جالب‌تر زمانی می‌شود که، برای بکارگیری لغات بدنبال کلمه ای میگردید که بهتر در جایگاه های مختلف جمله، بتوانند خودنمایی کنند، و مفهوم  متن شما را گیراتر کنند. درحالیکه در سالن آمفی تئاتر نشسته آید و به جملات و کلمات مقابل چشمانتان می‌نگرید،                 ارتباطی حضیض، بین آنها می‌بینید. با مهر لبخند چشمانتان، مهری بر نوشته های مکتوب  خود   می‌کوبید، واز این مهر نهایت لذت را نصیب خود میکنید. با جرعه ای آب گلوی خود را تر میکنید و به خود می‌گویید درسته، همینه.. عااالی شد …      وقتی نسبت به نوشته تان حس خوبی داشته باشید، بهتر میتوانید منظور خود را به مخاطب، منتقل کنید. در اینجا نگاهی به جلد  فرهنگ طیفی میکنید که درسمت راست شما  در روی دسته صندلی به شما لبخند می‌زند. شماهم لبخندی به او می‌زنید و متنتان را ادامه می‌دهید تا به همان مسیری برسد که مدنظر شماست. همچنان در مسیر یک ساعته نوشتن کلماتتان را بدنبال هم  درمکانی جایگذاری میکنید که خودتان گاهی خبر ندارید که این متن مبدل به طوفانی ادبی خواهد شد، و تپه ها ومرزهای ادبیات نوین را درخواهد نوردید. متنی که خودتان به صرف نوشتن، شروع به نگاشتنش کردید. واکنون، خبر ندارید اندیشه شما، در گذرگاه زمان مرزها را می‌پیماید و پرچم اندیشه تان را به اهتزاز  درخواهد آورد. به دنبال تند تایپ کردن و یا تند نوشتن مطالبتان هستید تا، لغاتی که خواندید از ذهنتان و یا از درون دستان،       ماهی وار، سر نخورند و دست شما را درحنایی فرو نبرند که عروسی ای در پی نخواهد داشت. بدون  نوشیدن آبی به نوشتن این مطلب ادامه می‌دهم چرا که، با تمام وجودم حس میکنم، کلمات درحال فرار از چنگ حمله ی سهمگین ذهنم به‌سمت آنهاست. شاید من نحوه برخورد با کلماتم را نمیدانم، که، احساس خستگی در انگشتان وبدنم،  لانه گزیده  است. تا جایی که توان داشتم از تمام لغاتی که در ذهنم داشتم استفاده میکنم. با یک فلش بک به عقب در پرده یذهنم دوباره مرورش میکنم ومیبینم شاید جای کمی ویرایش درآن خالی مانده باشد، ولی تا به این حد که رسانده شده است کافیست. دوست دارم دوباره یک لغت ویا یک صفحه دیگر از این کتاب را  بخوانم واز لغاتی برای شرکت دراین مصاف، مدد بجویم وخودم را به بوته ی آزمایش به شرکت کردن در مصافی بطلبم که شاید با مصاف قبلی، برابری نکند.

۱۲:۲۶جمعه اول اردیبهشت سال ۱۴۰۲

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

یک پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط