توی وبینار اهل نوشتن بودم. اصلن حواسم نبود. از یک طرف تایپ میکردم وکامنت میزاشتم وبه بچه ها قوت قلب میدادم تا از لینک
خارج بشوند ودوباره وارد شوند تا صدای استاد را داشته باشند. از یک طرف حواسم به استاد بود که سلام میکرد وگفت: یک بگذارید تا ببینم تصویر وصدا چطوراست..
من خواب بودم مثل دیروز. البته امروز تا توانسته بودم آب نوشیده بودم.
نمیدانم این خستگی بدلیل چه بود؟ البته آدم احتیاج به کمی استراحت یا چرت نیم روزی دارد که چند روزی میشود به فراموشی سپردمش واز این بدن بینوا، تاتوانسته ام کار کشیدم.مینویسم وتایپ میکنم.
بحث تایپش مشکلی نیست. بحث بحث استراحت ذهن ومغز است.استاد شروع به تدریس کرد ودرباره عدم رعایت نکات نگارشی
صحبت کرد ودلیل بی دقتی را پرسید.یکی از بچه ها گفت استاد خنگ هستند. چون من قبلش اعلام حضور کرده بودم که نکات یادم میرود، شروع به تایپ کردم ودر کامنتی نوشتم : خنگ نیستم فقط ذهن
شلوغی دارم واستیکر خنده ای را چاشنی آن کردم. استاد دلیل را پرسید .از ما پرسید که چرا با اینهمه یاد آوری وتکرار هنوز بعضیها
بعضی اصول را نادیده میگیرند.سوال جالبی برایم بود.حتا به حروف ربط اشاره کردند که چرا بعضی نمیدانند را را کجای جمله بگذارند. حق داشتند. دلم برای این همه حرص خوردن استاد می سوخت
ودلیل را نوشتم. نوشتم؛ بعلت بی دقتی وشلوغ بودن ذهن تمرکزی درکار نیست. خودم تازه متوجه شده بودم که چه اتفاقی افتاده بود. یک سوال
ساده مرا متحول کرد. تا توانسته ام از ساعت ۶ بعد ازظهر رعایت فاصله را اعمال کردم.
استاد گفتند فقط یک صفحه را با دقت بخوانید نگارش را بهتر می آموزید.
کتاب کار استدلال را باز کردم. مداد زیبایی که هدیه گرفته بودم را دردست چپم گرفتم. جلوی نور گرفتم تا از بدنه بلورین آن، شکست نور را ببینم.
سپس فقط یک صفحه خواندم. با دقت، خواندم. سخت بود ولی شد آنچه باید میشد. دانستم آنچه باید میدانستم. در کسری از ثانیه
منظور استاد را فهمیدم. این یک صفحه یک طرف وتمام صفحاتی که تا به امروز خواندم، در طرفی دیگر بود. این کفه امروز برای من سنگین تر بود.
با تمام وجودم همه چیز را دیدم. فاصله ها وخطوط وکلمات، دیگر به مانند یک غذای شفته در قابلمه ای قدیمی نبود. این غذای تازه در یک ذهن رشد یافته بود. تجلی قدرت تمرکز را دیدم.
تمام تلاش خودم را بکار بستم تا بدون ویرایش این نوشته را منتشر کنم. الان شاید جایی فاصله نگذاشته باشم. اما این بار خودم میدانم،ماجرا چیست.
دقت،تمرکز واستمرار.
این را گفتم تا استمرارت را دردقت بخوابانی تا غذایی دلپذیر سرو کنی.نه صرفن سوپی نامزه از کلماتی درهم، که جای فاعل ومفعول وفعل وحرف ربط وفعل بالکل درهم تنیده شده باشد.
ونتیجه این است که؛
تفکرات وارتباطات ماهم چون همین است.
در سیر تکاملی ارتباطاتتان دقت کنید.
دقت جزء اصلی ارتباط است
۱۴۰۱.۱۰.۱۲
دوشنبه
2 پاسخ
سلام. من این جلسه که شما اتفافاتشو گفتید حضور نداشتم.یعنی بدلیل همون نداشتن صدا نتونستم گوش بدم و فقط تصویر داشتم. ممنونم بابت اینکه جزییات جلسه رو بیان کردید. من هم امروز تصمیم می گیرم علایم نگارشی رو بیشتر دقت کنم
سلام فاطمه جان
من توی نگارش ضعیف هستم.
باید زمان بیشتری رو برای یادگیری واجرای اون بزارم.
ممنون از بازخورد قشنگت.
روزخوبی داشته باشی.