مردم
گاهی
فکر میکنند
نوشتن ،کار سختیست
وزمان زیادی را، ازما میگیرد.
اماحقیقت امر اینست
که،
نوشتن ،
چیزی نیست،
جز گرفتن قلم دردست .
+
اقدام به عمل کردن،همین.
کافیست،فقط سوالی از خودت بپرسی
وآن سوال را،بنویسی،
تا چشمهایت کلمات را ببینند.
چشمت ،
کلمات را میبیند
و
ذهنت، کلمه را،حلاجی میکند.
بیشتر وقتها
با خود که سخن میگویم،
مینویسم.
دوست دارم،
جواب تمام سوالاتم را،
در نگاشتنم،بیابم.
و ،به خود میگویم:
زهی ،خیال باطل.
زهی ،تصور محال.
درصورتیکه،
حقیقت چیز دیگری بود.
€*
من
با نوشتن
جواب سوالاتم را می یابم..
یک نویسنده
مینویسد
حال ،
نویسنده ای قهار باشد
یاچون من ،منِ آماتور.
او
کلمات را
در کنار هم
معماری میکند.
وبرای آن
پلان میکشد
و
چرایی لزوم هر طرحی را
میداند.
وگاهی یک نقاش، میباشد.
نقاشی که
دوست رنگها ورنگین کمانست
نقاشی که
در خیالش
قدم میزند
و
در میهمانی رنگها
دست قلمش را میگیرد
وطرحی نو
با کلمات می کشد..
یک نویسنده
راننده خوبیست
جهات را خوب میشناسد
میداند از کدام جهت برود
که به پارکی جنگلی برای تفریحش برسد.
و
از کدامین جهت برود
دره پوچی ،
اورا به کام خود میکشد.
اوخلبان توانمند
و زیرکیست.
میداند
کجا هواپیما را به زمین بنشاند .
یا
کدامین سیاهچاله
مسیر اورا به اقیانوس میکشد.
حواسش
به موتور هواپیما هست.
میداند
که،
وجود هر شی ئی خارجی،
سبب آتش گرفتن هواپیما ،میباشد.
و
اقدامات اضطراری را، خوب یاد گرفته
است.
یک نویسنده ،
مدت ها،
آنچه میدانسته را،
نوشته،،
کلی آزمون وخطا داشته.
مرتب می نوشته،
و
بیرون می انداخته…
او،
این کار را ،
بطور دایره وار، انجام داده است.
یا
پیروز میدان بود،
یا
از کلمات شکست می خورد.
سرخورده وخسته،
در میان
کوهی ازسوالاتش
همچون
کودکی بهت زده،
به اطرافش می نگریست،
و
از ترس دیدن کلماتی جدید،
حرکتش را کند می کرد
تا بتواند
در اتوبان ذهنش خوب مسیر راببیند……
نویسنده خوب میبیند
و
میداندکه
چگونه
باید
ستونی از واژه ها را
که باهم درتضادند را ،کنار هم بچیند که،
باهم در صلح باشد
رهبری قابل است..
نوازنده ای ماهراست ،،
و
صدای دلکش کلمات رامینگارد…
دوست من
تونیز بنویس
و
مهارت هایت را افزایش بده،،
تا هدایت ذهن سرکش
وبازیگوشت را
و بتنوانی،
در دستت بگیری..
بنویس به نوشته هایت بال وپر بده.
بنویس وفرزندانت (نوشته ها) را ،خوب پرورش بده.
بنویس و.…
روز ۳ شنبه ۲۵ بهمن
آخرین نظرات: