به آسمان نگاه کرد و گردِ یاس در چهره اش ریخته بودند.
پرده راکشید و به آشپزخانه رفت تا آب بنوشد که موبایلش زنگ خورد
همسر سابقش بود. حزانت فرزندان را به او داده بود. همسرش در حال مسافرت به آلمان بود. خیلی خوشحال شد. گفت : فردا چه میشود.
گفت من رضایت خود را اعلام کردم و لزومی ندارد که فردا یک سری به دادگاه بزنی.گوشی راگذاشت.
به آسمان نگاه کرد وازخدا تشکر کرد.
به دادگاه رفت و متوجه شد همسرش بیمار است و برای معالجه به آلمان میرود….
ادیت شده در تاریخ:
۲۴ تیر شنبه ساعت ۲۱:۱۰ سال۱۴۰۲
آخرین نظرات: