آگاهی کپسولی

برای بهبود زندگیم باید تصمیم جدیدی میگرفتم. تصميمي نیاز داشتم که میتوانست بستر زندگی مرا محکم کند. به نوعی بکوباند و شخم بزند و برویاند.
برای رشد و پیشرفت خودم و بهبود زندگیم در مسیر توسعه ی فردی با خودسازی افتادم. متوجه شدم باید برای حال خوبِ خودم، بنویسم. نمیخواستم یک نویسنده شوم بلکه، میخواستم خلق و خوی یک نویسنده و لایف استایل او را بیاموزم تا؛ مرا در پیمودن مسیری که در مقابل برای خودم در ذهنم پیش نویس کرده بودم به من کمک برساند. این مسئله مرا مشتاق نوشتن کرد. مخصوصا با هجوم یک سری بیماری‌های رگباری متوجه شددم که بهبود حالِ من در گرو نوشتن است.
این گونه شد که مسیر نوشتن برای من باز شد و قدم در وادی نوشتن گذاشتم. نوشتن مرا بیشتر به عملگرایانه بودن سوق داد. نظم شخصی را در من پرورش داد و به افکار و ذهنم جهت داد. با نوشتن آنقدر نظم در رگهای من میدوید که هر آنچه در اطراف خود میدیدم و از نظمی تبعیت نمیکرد را هم تحت تاثیر در می آورد و با نظم شخصی آشنایش میکرد.
این گونه بود که متوجه شدم برای رسیدن به هر موفقیتی ولو اندک، باید موفقیتت را هم ثبت کنی تا ذهنت نظم بگیرد. کم کم عاشق نوشتن چک لیست روزانه شدم و از آن برای امور و انجام بهینه ی کارهایم کمک گرفتم.
هرچه بیشتر مینوشتم حال خوب را بیشتر حس می‌کردم. دیگران را بهتر درک میکردم و حس همدلی و کمکم به اطرافیانم بیشتر می‌شد. با کمی جستجوی بیشتر متوجه‌شدم برای رسیدن و موفقیت در هر عرصه ای باید از قلم جادویی نوشتن کمک‌گرفت. اهداف خاصی مدنظرم هست ولی میتوانم بگویم به جرات نوشتن سرآغاز هر حرکتی در زندگیم بود.
و
نوشتن را دنبال کردم تا اینکه مشتاق یادگیری یکی ‌دیگر از شاخه های نوشتن؛ که مقاله نویسی است شدم.مقاله نویسی بسیار زیباست. اینکه در وادی های مختلف کسب وکار، بتوانی اطلاعاتی کسب کنی و به سبب نوشتن بتوانی یک چشم انداز روشنی را برای خود و صاحبان کسب وکار در مقابل چشمان خودت به تصویر بکشی برایم بسیار جذاب بود. مقاله نویسی را به این دلیل دوست دارم که میتوانی به سبب حرفه ی نویسندگی میتوانی به راحتی از ریز و بم کسب وکارهای دیگر هم اطلاع داشته باشی و هیچ کاری جز نوشتن از این قدرت برخوردار نیست.
نوشتن جادویی است که فقط یک جادوگر میتواند آن را بشناسد. برای رسیدن به آن شناخت جادوگرانه ی نوشتن، فقط باید بنویسی و وادیهای ناشناخته ی آن را چون یک جادوگری ماهر شخم بزنی.

برای شخم زدن وجودم از خلاقیت درونم کمک گرفتم و هر آنچه که در این مسیر میتوانست به من کمک کند مدد گرفتم تا از معدن طلای نوشتن بتوانم طلایی خالص را استخراج کنم.
تک تک امور را در چک لیست ثبت کردم تا بهتر به کارهای روتین خودم واقف‌باشم. حتا خواندن کتاب های مختلف و انجام دادن کارهایم را در چک لیست نوشتم. اینکه چه کاری را انجام ندهم برایم اولویت بیشتری پیدا کرد تا کاری که باید انجام می‌دادم. با پیروی از مطالبی که در کتاب عادتهای اتمی یادگرفته بودم متوجه شدم باید حواسم بیشتر و بیشتر به روتین روزانه باشد. چرا که این روتین درنهایت هویت و شخصیت من را می‌سازد. این شد که سختگیریهایم شروع شد. الان مدت زیادیست از نوشتن چک لیست دور مانده‌ام ولی رسیدن به موفقیتهایم را مدیون نوشتن و رعایت نکاتی میدانم که از عادت اتمی یادگرفتم.

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط