گاهی برای بودن در یک مدار و حرکت در مداری بالاتر بایستی انرژی و زمان بیشتری صرف کنی،
تا زمان نگذاری و خودت را رشد ندهی نمیتوانی در مدار های بالاتری حرکت کنی.
تا زمان نگذاری نمیتوانی انسانهای هم فرکانس نظیر خودت را در دایره ی روابطت جای دهی.
تا زمان نگذاری نمیتوانی از موهبت آگاهی وحذف جهل بهره مند شوی.
گاهی برای حرکت در مسیرت باید قدمهایت را بر روی خارهایی بگذاری که برایت دردی جانکاه بهمراه دارد.
تا زمانی که بر روی آن خارها قدم نگذاری نمیتوانی لذت شیرین آزادی آن سمت حصار را حس کنی، حال میخواهد آن حصار، حصار باورهایت باشد یا تعصبات یا هر چیزی دیگر.
مهم حرکت توست. مهم اینست که در هر حالی که هستی باید آن میل و اراده ی آتشین نهادت تو را بطور پیوسته در مسیر نگه دارد.
به خودت نگاهی بینداز و به افکارت خیره شو. اندکی خودت و افکارِ وجودی ذهنت را مشاهده کن.
ببین آنها بر تو حکمرانی میکنند یا تو مالک آنها هستی؟
برای تغییر باورهای نادرستت چه اقداماتی انجام داده ای؟
کدامین اقداماتت با موفقیت روبرو بوده و کدامین اقداماتت به شکست منجر شده؟
همه را بنویس و در خودت عمیق شو تا بتوانی آن مانعی که نمیگذارد تو به هدفت برسی را به خوبی شناسایی کنی.
بیا برای خودت یک تیم شناسایی ترتیب بده. همانند همان تیمهایی که درجنگ با دشمن به سرزمین بیگانه میفرستند تا تعداد تانک ها و نفربرها و مهمات دشمن را شناسایی کنند.
درست متوجه شدی. من میخواهم تو به سرزمین باورهایت بروی و بخاطر حال خوبت برای خودت جاسوسی کنی. کمی خنده دار است میدانم…
همیشه از شنیدن کلمه ی جاسوس تنم مور مور میشد ولی از زمانی که در این کار شهره ی آفاق شده ام مدام دوست دارم جاسوسی خودم را بکنم تا رشد و توسعه ی فردی ام را به چشم ببینم.
هر قدمی که برمیدارم انگار دل از دنیایی مادی میکنم. طناب وابستگیها ی من نسبت به افراد، دنیا. دوستان و یا هر چیز دیگری پاره میشود و منِ رها در این دنیا با آرامشی وصف ناپذیر میتوانم بودنم را در دنیا نفس بکشم.
(میخواهم با حس وحال خوبم به کسانی که دوستشان دارم بگویم: من آنقدر دوستت دارم که میخواهم برای تو زندگی کنم.
دوست ندارم بخاطر دوست داشتنشان حرف از مردن بزنم و بگویم : آنقدر دوستت دارم که برایت میمیرم. دوست دارم بگویم: آنقدر دوستت دارم که برایت نفس میکشم و خوب زندگی میکنم. آنقدر دوستت دارم که برای حس و حال خوبت میخواهم برنامه داشته باشم.
آنقدر دوستت دارم که برای تو و بخاطر وجودت حالم خوب است و همین برایم کافیست... )
منی که مدتها قبل اسیر دام وابستگی بودم اکنون دل به دل دلبستگی سپردم تا بتوانم در این مسیر دلبسته ی عزیزانم باشم نه وابسته. وابسته که بودم در چنان حزن و آهی اسیر بودم که هیچ اشکی توان سبک شدن قلبم را نداشت. هیچ شانه ای توان تحمل دردم را نداشت و مصداق این شعر بودم:
مرا دردیست اندر دل اگر گویم زبان سوزد
وگر پنهان کنم در دل که مغز استخوان سوزد
مدتها جاسوسی میکردم و پلن های مختلفی را امتحان کردم تا در مسیرم موفق عمل کنم. آری بالاخره موفق شدم. از مسیرهای مختلف نتایج مختلفی گرفتم ولی هر بار که بر زمین خوردم و درد جانم را فرامیگرفت به خود میگفتم: _ آفرین دختر.. _ تو میتونی.. _ بلند شو.. _ حرکت کن.. _ اگر این جلوی منو گرفته یادت نره من از اون مانع قویترم.. _ به خودت ایمان داشته باش.
با این جملات انرژی بخش به خود انرژی میدادم و هر گاه کم می آوردم جملات جدید و بروزتری را مطابق با حس وحال خودم برای خودم میساختم تا به این نقطه ای رسیدم که میتوانم بگویم :
دیشب من دوباره متولد شدم.
قدرت اراده و حسِ من میتوانم را در خودم به حدی ارتقا دادم که؛ نمیتوانم از دایره ی واژگان فروغلتید و به دیاری پیوست که به من تعلق ندارد. از بکار بردن کلمات نادرست و کلماتی با بار معنایی منفی بشدت پرهیز کردم. برای سبک زندگی خودم روتینی را تنظیم کردم تا به روش عادتسازی مثبت در ۲۱ روز، روند رو به رشدم را به حد اعلی برسانم.
در این راه پر پیچ وخم از قدرت بی نهایت چک لیست استفاده کردم و با اولویت سازی برای خودم سعی کردم به خودم بفهمانم که با زندگی چندچندم…
یادت باشد دوست من که: قدرتِ اراده یِ نهفته ی درون هر کدام از ما میتواند کوهی را جابجا کند که من این را به چشم خودم دیدم.
وقتی در مسیر بیفتی لذتش چنان در تو میدود که دوست داری خودسازی را در خود بیمه کنی.
اراده هایتان برقرار😊🥰😇
جمعه ۶ بهمن۱۴۰۲ ساعت ۱۱:۲۷
2 پاسخ
هر کسی مسیر موفقیت اختصاصی خودش را باید کشف کند.
تقلید کورکورانه، خطای راهبردیست
سلام
کاملن موافقم.
تقلید یا الگوبرداری باید آگاهانه باشد.