هیس

هیس،کلمه ای که به گوشش آشنا بود وهرچه هیس او تعداد سین های بیشتری داشت یعنی اوباید بیشتر صدایش را در گلویش خفه کند. همچنین بایدمراقب سلول های بدنش باشد که مبادا با صدای علائم حیاتیشان وزنده بودنشان
صدای بزرگترها را بلند کندوبگویند هیس آرام‌تر..
مبادا بزرگترها صدای خنده گلبول‌های قرمز و سفید
را بشنوند.
زیرا او کودک شادی بود .
بدن او درشادی زندگی میکرد.
دوست داشت بلند بخندد
همیشه هیس، مزاحم بود.
وقتی که می‌گفتند :هیسسس یعنی ۲ تا سین دیگر روی هیس باید می‌گذاشت وباید لبهایش را بیشترمیفشرد که نخندد.
اوهیس را دوست نداشت.
او غرق شادی بود وبا ورجه وورجه هایش انرژی بیشتری می‌گرفت.
وهرچه انرژیت بیشتر باشد تعداد هیس هایی که میشنوی بیشتر است وتو محکوم میشوی که آرام وآرامترشوی تا هیس را نشنوی…
درتمام مدتی که به او میگفتند: هیسسس..
او نمی‌دانست این، هیس، چیست.
ولی آرزوی دور بودن از هیس را در ذهنش می‌پروراند.
تا اینکه بزرگ شد.
اکنون دختری زیبا درآغوشش بود. همسرش به اتاق آمدوبه اوگفت؛ هیس …مادرم …
اوبا کوله بارسنگینی،
از
هیسهایی که از آن متنفربود
داشت زندگی میکردونمیدانستکه
چرا ناراحت است .
دخترش در حیاط بازی می‌کرد واو ناگهان گفت: هیس…
ناراحت شد اما هرچه این هیس را غلیظ‌تر میگفت آرام تر میشد هیس که تا امروز دشمن اوبود حال دوست او شده بودوراهنمایی برای بزرگ کردن دختر نازنینش….
وهیس جهان بینی او شد..

مراقب هیس گفتمان باشیم…

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

4 پاسخ

    1. سلام فاطمه جان
      دقیقن.این هیس به زبانی ساده،فقط هیس است. درواقع
      نبض تنفس مویرگهای احساس رو قطع میکنه ویک لحظه به خودمون می‌آییم وتمام.
      دخترها خیلی درمعرض خطرند.
      باهات موافقم.
      روز خوبی داشته باشی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط