رابطه متلاشی میشود..
یک روز یک بیسکوییتی، درحال رد شدن از خیابان بود. یک تکه یخ را میبیند که در آنسوی خیابان درحال گریستن است. بیسکوییت دیگری، بیخیال
یک روز یک بیسکوییتی، درحال رد شدن از خیابان بود. یک تکه یخ را میبیند که در آنسوی خیابان درحال گریستن است. بیسکوییت دیگری، بیخیال
امروز مثل روزهای پیش هوا خوب بود با این تفاوت که کمی هوا سردتر شده بود. کمی دور پارک پیاده روی کردم تا بدنم گرم
امروز صبح از خواب بیدارشدم. صورتم راشستم و به نانوایی رفتم.۳عدد نان بربری گرفتم و به خودم نیمرو لذیذی تقدیم کردم. دقیقن به همین سادگی..
عشق یعنی با وجود ناز و نعمت، دل بریدن دست از غرور شستن و اندکی ایثار نمودن عشق یعنی سکوت، یعنی صداقت با وجود اینهمه
روزای سرد رو، تو بشمار شب های تگرگی را، من. تو به دلت گرما ببخش و من به دل، شعله ی گرما تودلت، مشغول گردان
تو نیستی تا ببینی در خم گناه بیشه در محنتِ سیاه روز کبوتری در خانه مرد پی یک تلنگر باد، پی مست بودن درخانه ای
هرروزه از واژه ها و کلمات بیشماری برای ارتباط با دیگران استفاده میکنیم. از این واژه ها جمله میسازیم. جمله را برای ارتباط با دیگران
کمی، بیشتر با من قدم بزن کمی، بهتر بامن لبخند بزن کمی، راحت تر با من حرف بزن کمی، آهسته تر سخن بگو پایم بشو،
سکوت از قلبی گذشت خانه ی دل، ویران بشد مرگ با مرگی جان گرفت فرید، که نغمه ی روحش ببود در قلبش بمرد فرید را،
قرار بود ظهر مهمان داشته باشیم. تصمیم گرقتم زود به پیاده روی بروم تا اینکه بتوان مطلبی برای نوشتن با خود داشته باشم. درد شدیدی