عشق یعنی..
عشق یعنی با وجود ناز و نعمت، دل بریدن دست از غرور شستن و اندکی ایثار نمودن عشق یعنی سکوت، یعنی صداقت با وجود اینهمه
عشق یعنی با وجود ناز و نعمت، دل بریدن دست از غرور شستن و اندکی ایثار نمودن عشق یعنی سکوت، یعنی صداقت با وجود اینهمه
روزای سرد رو، تو بشمار شب های تگرگی را، من. تو به دلت گرما ببخش و من به دل، شعله ی گرما تودلت، مشغول گردان
تو نیستی تا ببینی در خم گناه بیشه در محنتِ سیاه روز کبوتری در خانه مرد پی یک تلنگر باد، پی مست بودن درخانه ای
کمی، بیشتر با من قدم بزن کمی، بهتر بامن لبخند بزن کمی، راحت تر با من حرف بزن کمی، آهسته تر سخن بگو پایم بشو،
سکوت از قلبی گذشت خانه ی دل، ویران بشد مرگ با مرگی جان گرفت فرید، که نغمه ی روحش ببود در قلبش بمرد فرید را،
صدا، رنگین کمان موج صدایت، آرزو نگاه، آرام جان حرم نگاهت، کو به کو دل، آفتابِ جان ره به دلت، هست آرزو #نداشعر ادامه نویسی
میان آسمان پیدایم کن شدم ستاره ای با اختران شدم سیارهای در کهکشان شدم مناره ای در آسمان شدم بالهایی در پرندگان. صدایم که میزنی
چون تو حاضر میشوی او درخودش گم میشود اندکی خود دار باش عالم هویدا میشود #نداشعر ادامه نویسی از متن زیبای #سعدی
من وحسرت، من وآه، آرزوهایی تباه مینویسد به قلم درد هرز هر گناه بوی نارنج، به هر نگاه میکند مستت، به افیونِ گناه غرق هر
چه قیامت است جانا ؟ قد سرو و ماه رویت تو به عاشقان عیان نمودی دل من مثال خون شد که دلت را دور نمودی