شعرهای من

من..‌

من سینه ای پر از امید میخواهم تا در طوفان سهمگین حوادث، سنگها را بشکافم و با رگه های طلاییش  گردنبند باورهایم را ببافم. من

ادامه مطلب »
بداهه

بداهه درمشاعره /شنبه

در نگاهش، همدمِ؛ حوری شدم با غزل‌ها مالکِ؛ قلبی شدم من بهشت را در سکوتش؛ مالک شدم با غزلهایش، در نگاهش؛ باران شدم بداهه ندااشتری

ادامه مطلب »
شعرهای من

پناهگاه

آرامش چشمت به من نوری شود در هر دَمن دریا ز یادت امنِ امن رویا  ز تو جوید سمن در هر کجا هستی  پناه در

ادامه مطلب »
شعرهای من

کاش میشد..‌

کاش میشد روز و شب را در کنارت سر کنم کاش میشد با تو زندگی را بهتر کنم کاش میشد خستگی را با حضورت در

ادامه مطلب »
شعرهای من

شعر پختم برایت کم نمک…

شعر میپختم برایت کم نمک بوسه ای، ساختی برایم نرم نرمک عاشقی را در طبق بگذاشتی مهرخود رامشتعل تر ساختی بهر دلدارت دلیل ها یافتی

ادامه مطلب »
شعرهای من

خیال

در خیالت گم شدم در جمالت حل شدم با کمالت بیدار شدم با نگاهت بیمار شدم در کنارت همدم شدم درجوارت همدل شدم من برایت

ادامه مطلب »
شعرهای من

تو

واژه را، در تو، تماشا میکنم زندگی را، با تو، معنا میکنم عشق را، در تو، من احیا میکنم سعی را، با تو، هویدا میکنم

ادامه مطلب »
شعرهای من

عشق یعنی..‌

عشق یعنی با وجود ناز و نعمت، دل بریدن دست از غرور شستن و اندکی ایثار نمودن عشق یعنی سکوت، یعنی صداقت با وجود اینهمه

ادامه مطلب »
شعرهای من

تونیستی تا ببینی..

تو نیستی تا ببینی در خم گناه بیشه در محنتِ سیاه روز کبوتری در خانه مرد پی یک تلنگر باد، پی مست بودن درخانه ای

ادامه مطلب »