موسیقی رسیدن
در لحظه ای تمنای من شدی و سبب نمودِ معجزه ای بودی که؛ سالیان سال منتظر وقوعش بودم. در لحظه ای سکوت وجودم را شکستی
در لحظه ای تمنای من شدی و سبب نمودِ معجزه ای بودی که؛ سالیان سال منتظر وقوعش بودم. در لحظه ای سکوت وجودم را شکستی
بر روی صندلی نشسته بودی و با من صحبت میکردی . یادت هست؟ ومن در سکوت، افشاگری میکردم…. به طراوت عشقم سوگند؛
شاعران در هم بیاویزند سخت.. نبرد واژگان در مهر وماه.. حافظ و، نیما، در جنگل سبز شمالی، با سلاح آرامش و، مهر یک شیرازی مینویسند
من سینه ای پر از امید میخواهم تا در طوفان سهمگین حوادث، سنگها را بشکافم و با رگه های طلاییش گردنبند باورهایم را ببافم. من
در نگاهش، همدمِ؛ حوری شدم با غزلها مالکِ؛ قلبی شدم من بهشت را در سکوتش؛ مالک شدم با غزلهایش، در نگاهش؛ باران شدم بداهه ندااشتری
آرامش چشمت به من نوری شود در هر دَمن دریا ز یادت امنِ امن رویا ز تو جوید سمن در هر کجا هستی پناه در
کاش میشد روز و شب را در کنارت سر کنم کاش میشد با تو زندگی را بهتر کنم کاش میشد خستگی را با حضورت در
شعر میپختم برایت کم نمک بوسه ای، ساختی برایم نرم نرمک عاشقی را در طبق بگذاشتی مهرخود رامشتعل تر ساختی بهر دلدارت دلیل ها یافتی
در خیالت گم شدم در جمالت حل شدم با کمالت بیدار شدم با نگاهت بیمار شدم در کنارت همدم شدم درجوارت همدل شدم من برایت
واژه را، در تو، تماشا میکنم زندگی را، با تو، معنا میکنم عشق را، در تو، من احیا میکنم سعی را، با تو، هویدا میکنم